سوار تاکسی بین شهری شدم، مسیرم تهران بود.
اصلا با راننده درباره مقدار کرایه صحبتی نکردم از بابت پول هم نگران نبودم
اما وسط راه که بیابان بود، دست کردم تو جیب راست شلوارم ولی پول نبود…! جیب چپ نبود… جیب پیرهنم!
نبود که نبود … 

 


Alireza Aron official website

 

 

به نام خداوند مهربانی ها

به نام خداوندی که هر تلاشی رو بی نتیجه نمیزاره 

در هفدهم از ماه چهارم (تیر) سال یکهزار و سیصد و هفتاد و هفت بود که به لطف خداوند مهربان چشم به این دنیا گشودم

زندگی پر از تلاطم و سختی و رو سپری کردم تا که امروز انگیزه ای در وجودم ایجاد شد تا از قوه نویسندگی ام استفاده کنم و شروع به نوشتن کنم بله نوشتن نوشتن جزئی از زندگی من هست آرامش عجیبی به من میده .


Alireza Aron official website

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

demetriusrjld55 Strona فروشگاه اینترنتی زناشویی مدیناس دنیایی از کباب ها کافه جک جدید تهران اسپیکر aryaboy ????Parsa ZBL Darkhsasti فونت گراف - جستجو و دانلود فونت فارسی